معین‌نامک

آری، به‌اتقاق جهان می‌توان گرفت!

معین‌نامک

آری، به‌اتقاق جهان می‌توان گرفت!

«مَصدرانِش» و واژه‌سازی خوشه‌ای

شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۷، ۰۴:۱۷ ب.ظ

این برابر‌نهاده‌ها را به‌قیاسِ «تَراکُنِش» و «تَرابَری» برساخته‌ام:

تَرادیس: transform

تَرادِشْت: transforming

تَرادیسِش: transformation

تَرادیسا/تَرادیسنده: transformer

تَرادِشته/تَرادیسیده: transformed

به‌ندرت پیش می‌آید که همه‌ی مشتقات یک واژه در یک جمله بیایند؛ ولی من این جمله را ازقصد طوری ساختم که همه‌ی واژه‌های بالا درش وجود داشته باشند. به این جمله دقت کنید: در صنایع غذایی، ترادیساها به‌طوری ویژه، ذرت‌ها را با عمل تَرادِشْت تَرادیس می‌کنند و پس از تَرادیسِش، ذرت‌های تَرادِشته، در بسته‌بندی‌های شکیل روانه‌ی بازار می‌شوند.

واژه‌ی «دیس» را که اسم است، فعل پنداشته‌ام و به آن وندهای «ـِ‌ش» و «ـَ‌نده» و «ـ‌یده» را افزوده‌ام. افزون‌برآن، در صورت‌های مصدر مرخّم و صفت مفعولی، «دیس» را به «ترادِشت» و «ترادِشته» تبدیل کرده‌ام؛ به‌قیاس «نویس» که در مصدر مرخّم به «نوشت» و در صفت مفعولی به «نوشته» تبدیل می‌شود. این‌قبیل کارها نزد سنت‌گرایان گونه‌ای جعل نامیده ‌می‌شود و به‌قولِ برخی ادیبانْ روا و فصیح نیست؛ امّا در زبانِ عِلم و در برابرسازیِ علمی، ترفندی پُرکاربرد است. زبان‌های پویای جهان و پویاترینشان یعنی انگلیسی، از این ترفند بسیار بهره ‌می‌گیرند. نمونه‌ی گویایش صَرفِ اسمِ «email» است که در یکی از حالت‌هایش «emailed» می‌شود. انگلیسی‌زبانان با این کار سه‌خدمتِ ارزش‌مند به زبانشان کرده‌اند:

یکُم این‌که از فرایندی که در انگلیسی پُرکاربرد است استفاده ‌کرده‌اند؛

دوم این‌که واژه را صرف ‌کرده‌اند و به‌اصطلاح، آن را در دست‌گاهِ صرفی زبانِ خودْ گوارده‌اند و با همین کار، دست‌گاهِ زایای صرفی انگلیسی‌ را پویا نگه ‌داشته‌اند؛

سوم این‌که در راهِ منطقی‌کردنِ زبانِ علم و به‌بیان دیگر در راه مکانیکی‌کردن و یک‌دست‌کردنِ زبانِ علمشان گام ‌گذاشته‌اند. 

فارسی نیز چنین توانشی دارد. فرهنگستان هم هرچند محتاطانه و عصابه‌دست، این راه را می‌پیماید و آن ترفند را در برساخته‌هایش به‌کار ‌می‌گیرد؛ هم‌چنان‌که در ضوابط واژه‌گزینی فرهنگستان هم به این نکته‌ها اشاره شده است:

بند اول: «در واژه‌گزینی شایسته است اصطلاحی برگزیده شود که بتوان آن را، بنا به ضرورت، در فرایندهای واژه‌سازی بعدی، یعنی انواع اشتقاق و ترکیب، به‌کار برد» (اصول و ضوابط واژه‌گزینی، ۱۳۸۸: ۴۳)

بند پنجم: «فرهنگستان می‌تواند بنا بر ضرورت از فرایندهای واژه‌سازی کم‌سابقه یا بی‌سابقه در زبان فارسی استفاده کند» (اصول و ضوابط واژه‌گزینی، ۱۳۸۸: ۴۴)

سپس در توضیح بند پنجم آمده است: «جهان مدرن برای همهٔ زبان‌ها وضعیت خاصی پیش آورده که در گذشته سابقه نداشته است. در این عصر علم و فنّاوری با چنان سرعتی رشد و گسترش می‌یابد و نیاز به اصطلاحات جدید در حوزه‌های مختلف پژوهش چنان ابعادی به خود گرفته است که دیگر زبان معمولی کوچه و بازار و نیز زبان ادبی پاسخگوی آن نیست. زبان‌های اروپایی برای رفع نیازهای واژگانی خود نه تنها هزاران ریشهٔ لغت از زبان‌های یونانی و لاتین به وام گرفته‌اند، بلکه برحسب نیاز، از وام‌گیری پسوندها و پیشوندهای لاتین و یونانی نیز ابا نداشته‌اند. افزون بر این در واژه‌سازی روش‌هایی ابداع کرده‌اند که در هیچ زبانی به‌طور طبیعی یافت نمی‌شود [...]»(اصول و ضوابط واژه‌گزینی، ۱۳۸۸: ۴۹ و ۵۰)

و پس از آن، سه راه با عنوان فرایندهای واژه‌سازی کم‌سابقه یا بی‌سابقه مطرح شده است که یکی از آن‌ها «استفاده از مصدر برساخته» است. در توضیح فرایند نیز چنین آمده است:

«مصدر برساخته که نام دیگر آن مصدر جعلی یا مصدر تبدیلی است، مصدری است که با افزودن پسوند «ـ‌یدن» به اسم یا صفت به دست می‌آید. این روش مصدرسازی هم با واژه‌های اصیل و هم با وام‌واژه‌ها در زبان فارسی سابقه داشته است، مانند جنگیدن، رزمیدن، تندیدن، طلبیدن، فهمیدن، رقصیدن، بلعیدن. و امروز نیز در زبان عامهٔ مردم گاهی چنین مصدرهایی ساخته می‌شود: توپیدن، شوتیدن، گازیدن. از چند دههٔ قبل در میان متخصصان این بحث مطرح بوده است که از این فرایند در ساختن اصطلاحات علمی استفاده کنند و با ساختن مصدر، مشتق‌های مورد نیاز خود را از آن به دست آورند. برای مثال، غلامحسین مصاحب در دائرة‌المعارف فارسی مصدر «آبیدن» را در مقابل hydrate به‌کار برده و از آن مشتق «آبیده» را به دست آورده است. دیگر مثال‌ها «قطبیدن» و «یونیدن» است (به ترتیب در مقابل polarize و ionize) که از آن‌ها «قطبش» و «قطبان» یا «قطبنده» و «قطبیده» و «یونش» و «یونیده» و «یوننده» به دست آمده است.» (اصول و ضوابط واژه‌گزینی، ۱۳۸۸: ۵۰)

این ترفند همان‌طور که فرهنگستان هم به آن اشاره کرده است، چندان هم تازه و مدرن نیست و سنتیان هم دانسته یا نادانسته، به‌قیاسِ دیگر واژه‌ها به‌‌کارَش برده‌اند. به‌جز آن‌چه مدّنظر فرهنگستان است، نمونه‌اش «ایران‌دوست» هم است که به‌قیاسِ «ایران‌پرست» برساخته‌اند؛ حال‌ آن‌که «دوست» اسم است و نمی‌توان آن را به‌عنوان ستاک با اسم ترکیب کرد؛ اما می‌بینیم که «ایران‌دوست» و نمونه‌های هم‌سانَش مثلِ «خانواده‌دوست» و «پول‌دوست» و «هنردوست» و...، که به اصطلاحِ سنتیان، صفتِ فاعلیِ مرکبِ مرخّمِ مقلوب هستند با بهره‌گیری از همین فرایند برساخته‌ شده‌اند:

ایران+دوست+ـَ‌نده: دوست‌دارنده‌یِ ایران 

آن‌ ترفندی را که فرهنگستان از آن با عنوان «استفاده از مصدر برساخته» یاد کرده است، من «مَصدرانِش» نام ‌گذاشته‌ام و در برساختِ نامش هم از خودِ همین ترفند استفاده‌ کرده‌ام؛ زیرا واژه‌یِ «مصدر» را که اسم است، سببی نموده‌ام و پس‌وندِ اسمِ‌مصدرسازِ «ـِ‌ش» را اضافه‌اش کرده‌ام؛ پس مَصدرانِش یعنی مصدرکردنِ واژه‌ها. وقتی اسمی یا حرفی یا صفتی را مصدر می‌کنیم، می‌توانیم آن را در دست‌گاهِ تصریفی و اشتقاقیِ زبان بپروریم و انبوهِ واژه‌هایِ موردِنیازمان را فراهم ‌آوریم. این تنها یکی از ترفندهایی ا‌ست که می‌توان و باید از آن بهره‌ جُست تا زبان عِلم و فنِ فارسی از میان سنگ‌لاخِ کنونی برویَد و ببالد.

فارسی اکنون به جوانکی پُراحساس می‌مانَد که سال‌ها برای دل‌بَری و کرشمه‌گری بارآمده، سده‌ها اندامی سیمین‌فام و شهوت‌انگیز پرورده، طنازانه می‌خرامد و غمازانه می‌خوانَد؛ اما... ناگاه، به آوردگاهی می‌رسد که هیچ‌یک از هنرهایش به‌کارش نمی‌آید. این‌جا احساس نه‌تنها کارا نیست؛ بلکه نارواست و این عقل‌ است که یگانه فرمان‌رواست. تنِ بلورین و اندامِ مرمرین روح‌افزا که نیست هیچ، زیاده جان‌گَزاست. در این آوردگاه، نباید خرامید که خروشیدن به‌جاست و نشاید نغمه سر داد که نعره‌برآوردن سزاست.

فارسی با همه‌ی گویایی و خنیایی‌اش در هنر و ادبیات، در علم و فن الکن و افلیج است. هویداست که افیون یک‌جانبه‌گری به این روزش انداخته و بنیادش را برانداخته. ترفندهایی مانند «مَصدرانِش» برای فارسی، مانندِ تمرین‌های گفتاردرمانی و تن‌درمانی برای همان لالِ شَلی‌ است که در حالِ بِهْ‌بودی و تناوری‌ است. فارسی هم زبان فناوری‌ است، هم سرمایه‌ی زباناوری. با واژه‌سازی و واژه‌پردازی بر توانَش بیفزاییم!

 

پی‌نوشت: برای transform و مشتق‌هایش، در فارسی برابرهای دیگری هم ازقبیلِ «تبدیل» و «تغییر» و «دگردیسی» داریم؛ ولی هر حوزه‌ای برای تمیز و تخصیص مفهوم‌هایش، به واژه‌های نو نیازمند می‌شود. واژه‌هایی که من برساخته‌ام، برای حوزه‌‌هایی مانند صنایع غذایی یا مهندسی مکانیک یا رشته‌هایی از این جنس، مناسب‌تر به‌نظر می‌رسند؛ هرچند در این یادداشت هدفم ترفند واژه‌سازی بوده است، نه خودِ واژه‌.

 

کتاب‌نامه: اصول و ضوابط واژه‌گزینی، همراه با شرح و توضیحات (۱۳۸۸)، ویرایش سوم، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.

نظرات  (۲)

ز من مپرس که بر من چه حال میگذرد
چو روز وصل توام در خیال میگذرد
جهان برابر چشمم سیاه میگردد
چو در ضمیر من آن زلف و خال میگذرد
نخست آنکه نفس شما گرم.
دوم اینکه من هم به عنوان یک مهندس در روزمره ی کاری خودم به شدت جای خالی ِ چنین راژمان واژه سازی ای را حس میکنم.
 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی