معین‌نامک

آری، به‌اتقاق جهان می‌توان گرفت!

معین‌نامک

آری، به‌اتقاق جهان می‌توان گرفت!

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «واژه‌گزینی» ثبت شده است

۱۵
دی

در این پنج سالی که به‌طور جدی پی‌گیر فرهنگستان بوده‌ام و به‌خصوص در این سه سالی که دانش‌جوی رشته‌ی «واژه‌گزینی و اصطلاح‌شناسی» شده‌ام، با واکنش‌های متفاوت عوام و خواص در قبالِ عمل‌کرد فرهنگستان روبه‌رو گشته‌ام. البته از عوام چندان انتظاری نمی‌رود و جامعه هم ظاهراً به پسند آنان چندان وقعی نمی‌نهد. ازاین‌رو بر عوام حَرَجی نیست؛ اما خواص حُکم دیگری دارند.

واکنش‌های جاهلانه و عوامانه‌ی شماری از این خواص شگفت‌انگیز است؛ مثلاً مترجم نام‌داری در یکی از کلاس‌های ترجمه‌اش برای خوش‌آیند شاگردانش، چند واژه‌ی فرهنگستان را با خوش‌مزه‌بازی و لحنی سانتیمانتال به ریش‌خند گرفت و هیچ‌کدام از آن شاگردان هم که خود به‌نوعی در جرگه‌ی خواص جای داشتند، معترض نشدند؛ بی‌خود نگفته‌اند «فضل جای دیگر نشیند»!

صدالبته فرهنگستان معصوم و مقدس نیست؛ ولی آن‌قدر هم کم‌ارج و تُنُک‌مایه نیست که برای هیچ‌وپوچ اسباب ریش‌خند و مضحکه شود. اما در این میان، هر دوطرف ماجرا مقصرند: هم فرهنگستانِ انزواجو، هم خواصِ نسنجیده‌گو. فرهنگستان چندان که می‌باید سیاست‌های کاری‌اش را به خواص توضیح نداده است و چنان که می‌شاید با عموم مردم ارتباط نگرفته است. البته این اواخر با حضور بیش‌تر در صداوسیما تاحدودی از انزوا درآمده و حرفش را هرچند ناچیز به گوش مردم رسانده است.

واقعیت این است که مردم حتا کلیت ساختاری فرهنگستان را هم نمی‌دانند؛ مثلاً گمان می‌کنند فرهنگستان جایی است که عده‌ای در آن‌جا نشسته‌اند و یک فرهنگ‌نامه جلوشان گذاشته‌اند و از خودشان لغت[1] تولید می‌کنند، و از آن نادرست‌تر این‌که باور دارند آقای حدادعادل خود به‌تنهایی این کار را می‌کند! بعد هم می‌روند بودجه‌ی فرهنگستان را رصد می‌کنند و نزد خودشان از بودجه‌ی هنگفت آن دچار تعجب و تحسر می‌شوند.

آنان خبر ندارند که فرهنگستان بیش از ده گروه پژوهشی دارد که فقط یکی از این‌ها گروه واژه‌گزینی است. خبر ندارند که همین گروه واژه‌گزینی نزدیک به شصت[2] کارگروه ویژه دارد که در هر کارگروه دستِ‌کم پنج متخصص فعالیت می‌کنند. خبر ندارند که در طی بیست‌واندی سال، این گروه‌ها قریب به شصت هزار اصطلاح علمی را بررسی و معادل‌سازی کرده‌اند. خبر ندارند که هر واژه برای این‌که برساخته یا برگزیده و سپس تصویب شود چه فرایندی را باید طی نماید.

بنده با همه‌ی گروه‌های فرهنگستان سروکار نداشته‌ام و برای همین با همه‌شان آشنا نیستم؛ ولی می‌دانم که اگر کل بودجه‌ی فرهنگستان را هم برای دو گروه «واژه‌گزینی» و «فرهنگ‌نویسی»[3] بگذارند، باز هم به‌نسبتِ کاری که دارد در آن‌جا انجام می‌شود کم است؛ به‌خصوص اگر این بودجه و چندوچون کار را با بودجه و کمّ‌وکیف کارِ بسیاری از نهادهای دیگر مقایسه کنیم، ارزان‌بودن فعالیت‌های فرهنگستان شگفت‌انگیز می‌نماید.

اما در این یادداشت نمی‌خواهم از فرهنگستان دفاع کنم یا سنگ آن را به سینه بزنم، بلکه قصد دارم کمی درباره‌ی چراییِ عجیب‌نمودن و ملموس‌نبودن واژه‌های آن در ذهن مردم سخن بگویم. به‌عقیده‌ی بنده، مهم‌ترین علتی که باعث می‌شود مردم با واژه‌های ساخته‌ی فرهنگستان هم‌سو نشوند، یک سوءِ‌تفاهم ساده است که هیچ‌گاه چنان‌که باید، نه از سوی فرهنگستان، نه از جانب خواصِ واژه‌دان، برای عوام برطرف نشده است و آن این‌که اساساً و غالباً فرهنگستان برای مفهوم‌های علمیِ تخصصی واژه می‌سازد، نه برای زمینه‌های روزمره‌ی عمومی.

همین نکته‌ی آسان‌یابِ سخت‌دَرْک را اگر متوجه شویم، از بسیاری انتقادهای عوامانه می‌پرهیزیم؛ چون آن‌وقت دیگر خودمان را در آن حوزه‌ها متخصص نمی‌دانیم و اگر منصف باشیم، درباره‌ی چیزی که نمی‌دانیم نظر نمی‌دهیم. ساختن و جاانداختنِ واژه در حوزه‌‌های تخصصیِ علمی درقیاس‌با همین کار در حوزه‌های عمومیِ روزمره فرق دارد و این فرق از تفاوت میان ‌ شرایط حاکم بر این دو حوزه نشئت می‌گیرد. در این یادداشت، درباب سه موضوع به‌طور مختصر توضیح می‌دهم:

۱. تفاوت شرایط حاکم بر فضای علمی با شرایط حاکم بر فضای عمومی در زمینه‌ی واژه‌پردازی؛

۲. تفاوت واژگانیِ واژه‌های علمیِ تخصصی با واژه‌های روزمره‌ی عمومی در زمینه‌ی واژه‌سازی؛

۳. تفاوت معنایی‌مفهومی واژه‌های علمیِ تخصصی با واژه‌های روزمره‌ی عمومی.

واژه‌‌‌ی تخصصی علمی برای گروه خاصی است که اصطلاحاً اجتماع علمی نامیده می‌شوند. اعضای این گروه دو ویژگی دارند که آنان را در زمینه‌ی واژه‌پردازی و واژه‌جااندازی از دیگران متمایز می‌کند. یکی این‌که اندک‌اند و دیگر این‌که فرهیخته‌اند. وقتی گروهی کم‌شمار باشد، اعضایش از هم‌دیگر آگاه‌ترند و هم‌رسانی اطلاعات در آن آسان‌تر و سریع‌تر است. ضمنِ این‌که سنتِ نوشتاریِ حاکم بر متن‌های علمی مبنی بر ذکر پیشینه‌ی پژوهش و ارجاع‌دهی دقیق به نویسنده‌ها، این اطلاعات را همیشه در معرض دید پژوهش‌گران دیگر می‌گذارد و اطلاعات را باطراوت نگاه می‌دارد.

فرهیختگی اعضای اجتماع علمی هم به هم‌رسانی آسان‌تر و سریع‌ترِ اطلاعات در میانشان کمک می‌کند؛ زیرا آنان مدام می‌خوانند و می‌نویسند و رسانه‌‌شان همان نوشت‌گان آن حوزه است. به‌بیان روشن‌تر، ارتباط دائم آنان با متون سبب می‌گردد که وقتی واژه‌ای ساخته می‌شود، همین که در متنی به‌کار رود، دیده بشود و در معرض توجه قرار بگیرد؛ حتا اگر پذیرفته نشود و رواج نیابد.  

اما از حیث واژگانی، می‌توانیم واژه‌های علمیِ تخصصی و واژه‌های روزمره‌ی عمومی را از این دو منظر باهم مقایسه کنیم: ۱. عنصر واژگانی؛ ۲. ساختار واژگانی.

عنصرهای واژگانیِ به‌کاررفته در واژه‌های علمیِ تخصصی، رسمی‌تر و بیش‌تر و زایاتر و گاه مهجورترند؛ مثلاً ستاک‌های «تنج» و «آماس»، ‌وند‌های «‌پاد‌ـ» و «دُش‌ـ» و «ـ‌‌نگ» و واژِ «آک»، در واژگان روزمره‌ی عمومی جایی ندارند؛ ولی در واژگان علمیِ تخصصی می‌توانند باشند و هستند. نمونه‌های زیر را دریابید:

تنجش (spasm): انقباض ممتد غیرارادی عضلانی که ممکن است جزئی از یک اختلال عمومی یا به‌منزله‌ی پاسخی موضعی به حالتی دردناک باشد. مترادفِ «گرفت» (هزارواژهٔ پزشکی ۱، ص۴۵)

سپردیس‌آماس (thyroiditis): آماس غده‌ی سپردیس/تیروئید (هزارواژهٔ پزشکی ۱، ص۸۶)

مادّه‌ی پادپُژک (antiplaque agent): ترکیباتی که باعث کاهش فعالیت و ازبین‌بردن ریزاندام‌گان[4]هایی می‌شود که در تشکیل پُژک دندان دخالت دارند. مترادفِ «پادپُژک» (هزارواژهٔ پزشکی ۱، ص۱۳۲)

دُش‌کِشَنگ (dystonia): تحرکات نامطلوب ماهی‌چه بر اثر کِشَنگایی (tonicity) (هزارواژهٔ پزشکی ۱، ص۷۶)

پوست‌آک (dermatitis): پاره‌شدن پوست یا موی‌رگ‌های آن (هزارواژهٔ پزشکی ۳، ص۳۷)

ساختارهای واژگانیِ استفاده‌شده در واژه‌های علمیِ تخصصی، متنوع‌تر و پیچیده‌تر و گاه نوگرایانه‌ترند. استفاده از ترفندهای واژگانی نوپدیدی مانندِ اختصارسازیِ تک‌حرفی و چندحرفی و استقبال شدید از ترفندهای کم‌پدیدی مانندِ ترخیم و آمیزه‌سازی و فشرده‌سازی، می‌تواند گواهی باشد بر این مدعا. این‌قبیل ترفندها در واژگان عمومی روزمره یا اصلاً کاربرد ندارند یا بسیار کم‌کاربردند. هم‌چنین ساختارهای طویل و پیچیده در زبان روزمره‌ی عمومی غریب و نامعمول می‌نمایند، درحالی‌که چنین ساختارهایی در زبان علمی تخصصی کاملاً طبیعی‌اند. نمونه‌های زیر را دریابید:

زاویه‌ی نقطه‌ایِ دورینه‌‌‌زبانی‌‌بَرهم‌آیشی (distolingo-occlusal point angle): زاویه‌ی نقطه‌ایِ حاصل از اتصال سطوح دورینه و زبانی و بَرهم‌آیشی دندان‌های خَلفی (هزارواژهٔ پزشکی ۱، ص۷۹)

نخاعی‌مغزپیشاپسینی (metencephalospinal): مربوط به مغزپیشاپسین و نخاع (هزارواژهٔ پزشکی ۱، ص۱۴۹)

میزراه‌سنگ‌سازی (urolithiasis): تشکیل یا وجود سنگ در هر قسمت از میزراه یا دست‌گاه ادراری (هزارواژهٔ پزشکی ۱، ص۱۴۴)

ناکا (AIDS): بیماری واگیردار ویروسی که باعث تضعیف دست‌گاه ایمنی بدن انسان می‌شود و با مجموعه‌‌ی گسترده‌ای از نشانه‌ها بروز می‌کند. مترادفِ «ایدز» و مترادفِ «نشان‌گان اکتسابی کم‌بود ایمنی»: acquired immunodeficiency syndromes (هزارواژهٔ پزشکی ۱، ص۱۴۶)

پُتاپَس تحریکی (EPSP) :پتانسیل الکتریکی ناشی از واقطبیده‌شدن غشا در زیرِ حد آستانه اختصارِ «پتانسیل پس‌هم‌آیه‌ایِ تحریکی»excitatory) postsynaptic potential) ‌(هزارواژهٔ پزشکی ۱، ص۲۵)

یکی از تفاوت‌های معنایی‌مفهومیِ واژه‌های تخصصیِ علمی با واژه‌های روزمره‌ی عمومی وجود «تعریفِ استاندارد» است. در حوزه‌های علمی واژه‌های تخصصی تعریف می‌شوند. البته ممکن است برای یک مفهوم چند تعریفِ مقبول باشد یا حتا چند واژه‌ی رایج وجود داشته باشد؛ اما همین تعریف‌ها و واژه‌ها چهارچوب‌مندند و در اصطلاح‌نامه‌های تخصصیِ هر رشته یا در کتاب‌های کلاسیکِ آن ثبت شده‌اند. وقتی چنین باشد، هم‌چنان‌که پیش‌تر هم اشاره کردم، واژه‌ساختن و واژه‌جاانداختن آسان می‌شود.

تفاوت معنایی‌مفهومیِ دیگر واژه‌های تخصصیِ علمی با واژه‌های روزمره‌ی عمومی در میزان انتزاع آن‌ها است. نمی‌توان با قطعیت نظر داد، ولی به‌نظر می‌آید که هرچه واژه علمی‌تر و تخصصی‌تر می‌شود، انتزاعی‌تر هم می‌شود. اگر این گزاره را بپذیریم و اگر قبول داشته باشیم که میزان انتزاعِ مفهوم با میزانِ کلیت و جامعیتِ مفهوم رابطه‌ی مستقیم دارد، آن‌گاه شاید بتوانیم آن را چنین تبیین کنیم که زبان علمیِ تخصصی به‌دلیل روش‌مندیِ کل‌نگر و جامع‌نگرِ خاص خودش به‌نسبتِ زبانِ روزمره‌ی عمومی، به مفاهیم انتزاعی‌تر بیش‌تری نیاز دارد و به مفاهیم انتزاعی اِقبال بیش‌تری نشان می‌دهد؛ برای همین شمار این‌گونه مفاهیم و واژه‌های بازنمای آن‌ها، در زبان علمیِ تخصصی بیش‌تر است.

حال اگر این نکته‌ها را بدانیم، نیک درمی‌یابیم که غالبِ واژه‌های فرهنگستان به‌جا و مناسب‌اند؛ ولی مادامی که چنین درکی از سازوکار واژه‌سازی در فرهنگستان نداشته باشیم، واژه‌های فرهنگستان را عجیب و غریب و بدساخت و بدریخت می‌انگاریم. در حقیقت، عمده‌ی کسانی که واژه‌های فرهنگستان را مسخره می‌بینند، دارند واژه‌ای که با روشی علمی و در بافتی علمی و برای حوزه‌ا‌ی علمی ساخته شده است را با روشی ناعلمی و در بافتی عمومی و برای حوزه‌ای عامی می‌سنجند، و طبیعتاً هم نتیجه می‌گیرند که آن واژه ناکارا و نازیبا و نابه‌جا است؛ پس باید به این دسته افراد گفت: لغت‌شناس نه‌ای جانِ من، خطا این‌جاست!

 

 

منابع نمونه‌ها:

۱. هزارواژهٔ پزشکی (۱)، ۱۳۹۰، گروه واژه‌گزینی، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.

۲. هزارواژهٔ پزشکی (۳)، ۱۳۹۷، گروه واژه‌گزینی، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.

 

 

 

 

 

     

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



[1] . منظور از الفاظِ «لغت» و «واژه» در تمام این یادداشت، لفظ «اصطلاح» به‌معنای  termاست. در زبان‌شناسی، بین الفاظِ «لغت»، «واژ»، «واژه»، «کلمه» و «اصطلاح» تمایز قائل ‌شده‌اند و برای هریک مفهوم و تعریفی مخصوص درنظر گرفته‌اند. برای آگاهی از تفاوت میان «واژه» و «اصطلاح» از دیدگاه اصطلاح‌شناسان، به مقاله‌ی دکتر محمدرضا رضوی با عنوان بحثی در چیستی «اصطلاح» در قیاس با «واژه» در شماره‌ی اولِ مطالعات واژه‌گزینی، ویژه‌نامهٔ نامهٔ فرهنگستان رجوع کنید.

۲. تا آن‌جا که بنده اطلاع دارم، این گروه‌ها به‌سبب کم‌بود بودجه، به نصف تقلیل یافته‌اند.

[3] . نام‌بردن از این دو گروه بدان معنی نیست که گروه‌های دیگرِ فرهنگستان کم‌کار یا کم‌سودند، بلکه علت نام‌بردن از این دو گروه، گستردگی کارشان و به‌تبعِ آن نیازشان به متخصص و بودجه‌ی بیش‌تر است.

۴. واژه‌هایی که زیرشان خط کشیده‌ام، خود نمونه و گواهی‌اند بر واژه‌هایی که درشان از عنصرها یا ساختارهای نوپدید یا کم‌پدید استفاده شده است؛ ولی با وجودِ این، در زبان علم، طبیعی و معمول‌اند.

  • معین پایدار
۰۹
مهر



۱. مقدّمه

در برابرنهادگذاری هرچه ساخت برابرنهاده‌ها منظم‌تر و منطقی‌تر و قاعده‌مندتر باشد، هم کاربران زبان و به‌ویژه کاربرانِ متخصص زبان در استفاده از آن راحت‌ترند، هم برابرنهادگذاران برای ادامه‌ی فعالیت‌های اصطلاح‌‌سازی و اصطلاح‌گزینی خود از انسجام و چهارچوب آموده‌تری برخوردارند.

هنگام ترجمه‌ی مقاله‌ای اصطلاح‌های آن را برمی‌رسیدم. قبل از ترجمه سیاهه‌ای از همه‌ی اصطلاح‌های تخصصی و نیمه‌تخصصی آن مقاله آماده کردم تا اصطلاح‌ها تاحدامکان یک‌دست ترجمه شوند و از چندگانگی بی‌ضرورت برابرنهادگذاری‌ها پیش‌گیری کنم؛ ازاین‌رو اصطلاح‌گانی خُرد فراهم آوردم و با قیاس اصطلاح‌ها باهم و نیز مقایسه و مقابله‌ی نمونه‌های هر اصطلاح در متن، برابرنهادگذاری را آغاز نمودم. در به‌قاعده‌سازی یکی این اصطلاح‌های نسبتاً پربسامد دریافتم که باوجود نظم و منطق و قاعده‌ی موجود در برابرنهادگذاری آن اصطلاح و شبکه‌ی ساخت‌واژی‌اش، بی‌قاعدگی بی‌ضرورتی وجود دارد که می‌توان آن را هم با همان نظم و منطق و قاعده‌ی موجود سازگار کرد.

آن اصطلاح «science» و شبکه‌ی ساخت‌واژی مربوط به آن در مقاله‌ی یادشده «scientific» و «scientifically» و «scientist» بود. در برابرنهادگذاری چنین پیش رفتم و به چنین نقصی برخوردم:

برابرنهاده‌ی فارسی

اصطلاح انگلیسی

علم

Science

علمی

Scientific

به‌لحاظ علمی

Scientifically

دانش‌مند

Scientist

 

این رویّه خلاف منطق است؛ البته می‌دانیم که نمی‌توان نظم و منطق بی‌استثنا و خلل‌ناپذیر ریاضی را از زبان که پدیده‌ای انسانی و فرهنگی است هم انتظار داشت؛ اما دست‌کم در برابرنهادگذاری باید تا آن‌جا که می‌توان و با رسالت پیام‌رسانی زبان در تضاد نیفتد، نظم را در اصطلاح‌سازی و اصطلاح‌گزینی گستراند. پیش‌نهادم این است که در اصطلاح «scientist» هم ستاک «science» را «علم» در نظر بگیریم و برای پس‌وند «ist» هم پس‌وند «گر» را برگزینیم. این انتخاب هم دلیل‌هایی دارد که ذکر آن در این نوشتار نمی‌گنجد.

۲. تعریف چند مفهوم

۱.۲. نظام‌مند: وجود نظم و هم‌آهنگی همه‌گیر و نزدیک به مطلق‌بودن (قید نزدیک‌ ازاین‌روست که در زبان قاعده‌ی خدشه‌ناپذیر و بی‌استثنا به‌ندرت یافت می‌شود) به‌طوری که حتا اگر در قاعده‌ای نقصی هست همین نقص هم به‌قاعده باشد و همه‌گیر؛

۲.۲. واژ: اصطلاحی پوششی است برای اطلاق مفهومی که هم «وند»ها را دربرگیرد، هم «ستاک‌»ها را؛

۳.۲. قراردادی: معنا و نقش که به‌نوعی برای هر واژ اطلاق یا استاندارد می‌کنیم کاملاً توافقی است و الزاماً پیشینه‌ای در سیر درزمانی آن واژ ندارد؛ هرچند اگر بتوان آن پشت‌وانۀ تاریخی را هم یافت بسیار ارزنده است و بر اعتبار آن انتساب معنا و کارکرد می‌افزاید؛

۴.۲. برابرنهادگذاری: عمل اطلاق اصطلاح یا اصطلاح‌هایی فارسی برای اصطلاحی بی‌گانه با درنظرگرفتن ویژگی‌ها و موقعیت کلامی موردنظر.

۳. طرح مسئله

بِهْ‌تر است مسئله را با نمونه‌ای عینی و ارائه‌ی پیش‌نهادهایی در برابرنهادگذاری نظام‌مند و قراردادی برای آن مطرح کنیم. در زبان فارسی برای بیان معناها و مفهوم‌های گوناگون، اصطلاح‌های گویای نظام‌مند نداریم؛ درحالی‌که باتوجه‌به امکان شگرف و چشم‌گیر واژه‌سازی در زبان فارسی می‌توان به‌آسانی به اصطلاح‌گانی نظام‌مند، منطقی، به‌قاعده، زایا، پویا، رسا و غنی دست یافت.

برای نمونه اگر بخواهیم کسی را که با فلسفه سروکار دارد بنامیم، صَرفِ‌نظر از این‌که آن شخص در چه سطحی و در چه حوزه‌ای به فلسفه می‌پردازد، او را «فیلسوف» می‌نامیم. حال آن‌که این اصطلاح در ذهن فارسی‌زبان فقط یکی از آن چندین معنا و مفهوم را تداعی می‌کند. نوشته‌ی زیر پاره‌ای از یادداشت خانم سایه اقتصادی‌نیا با عنوان «دانشمند، هنرمند، مورخ» است. این نوشته می‌تواند گواهی بر این مدعا باشد و بُعدی از این موضوع را روشن کند:

«در زبان انگلیسی، سه لغت Scientist و Artist و  Historianمعرف سه حرفه‌اند. وقتی از انگلیسی‌زبانی می‌پرسند به چه کاری اشتغال دارد، می‌تواند بی‌دردسر ‌بگوید: من scientist هستم. این کلمه بدان معنی نیست که او لزوماً دانشمندی است با اکتشافات علمی خاص. فردی معمولی است که دارد حوزۀ کارش را برای ما روشن می‌کند: شاخه‌ای از علوم. اما در زبان فارسی «دانشمند» جامع‌‌العلومی است که در زمینۀ مطالعاتی‌اش سرآمد باشد. کلمۀ دانشمند سیمای عمومی کسانی چون خوارزمی و ابن‌سینا را به اذهان متبادر می‌کند و خودبزرگ‌بینانه است اگر کسی خود را دانشمند بنامد. گذشته‌ازاین، عنوانی است سنگین‌تر از آنکه برازندۀ هرکسی باشد؛ همچنین است Artist  (هنرمند) و Historian (مورخ). در زبان فارسی، کسی خودش را با این عناوین معرفی نمی‌کند- حتی اگر شایسته هم باشد. در زبان انگلیسی این لغات می‌توانند برای وصف یک «حرفه» به کار روند؛ اما در زبان فارسی، عناوینی هستند برای اشاره به موقعیتی ممتاز و تقریباً منحصربه‌فرد. جوانی که در یک موسسۀ مطالعات تاریخی کار می‌کند، اگر به خودش بگوید «مورخ» احتمالاً خود را زیاده بزرگ پنداشته است؛ زیرا مورخ، سیمای عمومی کسانی چون ابوالفضل بیهقی و محمدبن‌جریر طبری را پیش چشم می‌آورد- با دستاری بر سر، کتابی قطور زیر بغل و یک قلمِ پَر. همچنین است هنرمند. حتی شناخته‌شده‌ترین هنرمندان هم خود را با این عنوان معرفی نمی‌‌کنند. می‌گویند من سینماگرم، نقاشم، عکاسم؛ اما اگر بگوید من هنرمندم، تلویحاً به کیفیتی متعالی اشاره می‌کند که با فروتنی فاصله دارد.»

در همان نمونه‌ی فیلسوف چند حوزه‌ی معنایی هست که اگرچه باهم در ارتباطند، یک‌سان نیستند و باید اصطلاح‌هایی جداگانه برایشان درنظرگرفت؛ مثلاً کسی که فلسفه‌ای نو از جهان و پدیدارهای آن به‌دست می‌دهد، با کسی که شرح‌دهنده‌ی نظرهای آن شخص است، با کسی که مدرس نظرهای همان شخص است، با کسی که صرفاً نظرهای او را مطالعه می‌کند، با کسی که در ضمنِ مطالعه‌ی نظرهای وی به نقد آن هم می‌پردازد و شاید حتا رأی مستدلی خلاف او هم بدهد، بی‌شک باهم برابر نیستند و نمی‌توان همه‌ی آنان را فیلسوف خواند. در ادامه به‌عنوان نمونه، اصطلاح «فلسفه» و شبکه‌ی معنایی‌ساخت‌واژی آن را به‌هم‌راهِ چند پیش‌نهاد نظام‌مند و قراردادی نشان می‌دهیم:

در این میان، خودِ اصطلاح «فیلسوف» می‌تواند نقش اصطلاح پوششی را بازی کند. هم‌چنین می‌توان لفظ «فیلسوف» را برای همان معنای اول یعنی «کسی که فلسفه‌ای نو از پدیدارها ارائه می‌کند» درنظر گرفت؛ امّا این انتخاب از قاعده‌مندی برابرنهادگذاری می‌کاهد؛ زیرا در فارسی بسیط به‌حساب می‌آید و از حیث ساخت‌واژی با دیگر برابرنهادها نامتجانس است.

نکته‌ی دیگر آن‌که این مفهوم‌ها و معناها را می‌توان برای جامعه یا هر پدیده‌ی دیگری هم به‌کار گرفت؛ مثلاً جامعه‌ی «فلسفه‌ستیز» یا عالِم «فلسفه‌گرا» یا حکومت «فلسفه‌گر». همچنین این لفظ‌ها نامحدودند و می‌توان با پیدایش معنایی متمایز از دیگر معناها به همین شیوه اصطلاحی هم‌آهنگ و نظام‌مدار برساخت.

 

 

مفهوم یا معنا

اصطلاح برساخته

فلسفه‌ای نو از پدیدارها ارائه می‌کند

فلسفه‌ورز

به‌ظاهر فلسفه‌ای نو از پدیدارها ارائه می‌کند

فلسفه‌باف

شرح‌گر آرای مکتب یا نحله‌ای فلسفی است

فلسفه‌کاو

نقدگر آرای مکتب یا نحله‌ای فلسفی است

فلسفه‌سنج

صرفاً مطالعه‌‌گر آرای مکتب یا نحله‌ای فلسفی است

فلسفه‌خوان

اجراگر آرای مکتب یا نحله‌ای فلسفی است

فلسفه‌گر

از فلسفه می‌گریزد

فلسفه‌گریز

از فلسفه می‌پرهیزد

فلسفه‌پرهیز

با فلسفه می‌ستیزد

فلسفه‌ستیز

فلسفه را دوست دارد

فلسفه‌دوست

به فلسفه گرایش دارد

فلسفه‌گرا

به فلسفه باور دارد

فلسفه‌باور

به‌طور افراطی به فلسفه اعتقاد دارد

...

...

فلسفه‌پرست

...

...

 

۴. نتیجه‌گیری

آن‌چه در این نوشتار ذکرش رفت، صرفاً پیش‌نهادی نه‌چندان تازه است؛ اما شاید از دو نظر درخور توجه باشد؛ یکی این‌که این موضوع برای چندمین‌ بار در زمانی مطرح می‌شود که به‌خلاف مرتبه‌های قبلی، همه‌ی فناوری‌ها و شرایط سخت‌افزاری و نرم‌افزاری و نیز موقعیت اجتماعی و فرهنگی اجرای این طرح فراهم است، و دیگر آن‌که نمونه‌ای عینی ارائه داده و با پیش‌نهاد راه‌حلی هرچند ابتدایی در مسیر اجرایی‌ترشدن این طرح گام برداشته است. بااین‌همه، زیاده سهل‌انگارانه است اگر گمان کنیم که به‌‌صِرفِ ارائه‌ی یک یا چند پیش‌نهاد و راه‌حلِ موردی، بتوان در این زمینه راه به‌جایی برد؛ اما اجماع در اجرای این موضوع به‌قدری کارساز و ارزنده است که پژوهش‌ در این حوزه را روا و بایا می‌کند.

 

 

 

  • معین پایدار