معین‌نامک

آری، به‌اتقاق جهان می‌توان گرفت!

معین‌نامک

آری، به‌اتقاق جهان می‌توان گرفت!

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عادت» ثبت شده است

۲۶
مهر


پیش از هرچیز خوب است بدانیم که اصلاً چه فایده‌ای دارد کودک کتاب‌خوان بار بیاید. جواب این است که کودک با مطالعه‌ی مداوم و هرروزیِ نوشته‌های مختلف در زمینه‌های پایه‌ای، از طرفی، آرام‌آرام به اندوخته‌ای از دانش‌های چندگانه‌ای دست می‌یابد که می‌تواند در آینده، به‌طور ناخودآگاه از آن استفاده کند و از طرف دیگر، اثری چشم‌گیر و به‌سزا را بر روان‌خوانی‌‌اش تجربه می‌کند. هم‌چنین انبوهی از واژه‌ها و عبارت‌ها و نیز ساختارهای معیار و درست جمله‌بندی را خواه‌ناخواه به‌یاد می‌سپارد.

همین پدیده اندک‌اندک، مایه‌ی برتریِ درخورِتوجّه او بر هم‌سالان و هم‌دوره‌ای‌هایش خواهد شد. نسل کم‌مایه و نادان امروز، نتیجه‌ی کم‌توجهی‌ و سهل‌انگاری آموزگاران و سرپرستان دیروزش است. این نقیصه در نسل‌های کودکانِ کنونی به‌مراتب مهیب‌تر و فاجعه‌بارتر است.

بی‌شک، در این بحرانِ ندانستن و مطالعه‌نکردن، بُرد با کسی است که هم از کودکی به مطالعه عادت کرده است، هم از پیرامونش به‌‌قدر کافی می‌داند، هم در نوشتن و صدالبته خوب و درست نوشتن توانا است. باید با بردباری، با روی گشاده، با جدیت و از همه مهم‌تر، با تشویق‌های کوچک و دائمی و هوش‌مندانه، هر روز، نیم‌ساعت برایش کتاب بخوانید. متن را واضح و شمرده‌شمرده بخوانید تا هم بتواند تلفظ درستِ کلمه‌ها را خوب در ذهنش هضم کند، هم بتواند به فهمی نِسبی از محتوای کتاب برسد.


در فرایند کتاب‌خوان‌کردن کودک ترفندها و نکته‌های زیر را به‌کار بگیرید:

۱. به تصویرهای کتاب عمداً و مخصوصاً توجه کنید؛ زیرا برای کودک، هیچ‌چیز مانند عکس‌ها جذاب و توجه‌انگیز نیست؛

۲. فیلمی را که با موضوع کتاب در ارتباط است برایش به نمایش بگذارید و خودتان هم‌راهش آن فیلم را ببینید. طی دیدن فیلم سعی کنید آن‌چه از کتاب با آن فیلم در ارتباط است، برایش یادآوری کنید. این کار باعث می‌شود کاربرد محتوای کتاب را دریابد و پس از آن، با انگیزه و علاقه‌ی بیش‌تری به مطالعه‌ی آن بپردازد؛

۳. هر بار که از سر کار به خانه می‌آیید، پیش از هر‌چیز، از تلاش و پشت‌کارش در خواندن آن کتاب بپرسید. جز این، در جمع‌های خانوادگی با فخر و شادکامی بگویید که او مشغول مطالعه‌ی فلان کتاب است یا از وی بخواهید خلاصه‌ای از آن‌چه خوانده است، برای یکی از حاضران خوش‌ذوقِ آن مجلس تعریف کند.

این‌ کار از سویی، موجب می‌شود کتاب‌خواندن برایش خوش‌آیند و افتخارآمیز شود و از سوی دیگر، انگیزه‌ی خوب و دقیق به‌یادسپردنِ اطلاعاتِ کتاب را در او تقویت می‌کند. هم‌چنین هربار که دانسته‌هایش را برای کسی می‌گوید، در بازیابی و طبقه‌بندیِ دانش‌هایش ماهرتر می‌شود؛

۴. تا می‌توانید جلوی چشمش کتاب بخوانید. اگر خسته‌اید و حوصله‌ی کتاب‌خواندن ندارید، دستِ‌کم وانمود کنید که دارید کتاب می‌خوانید. مدت این کار چندان مهم نیست؛ مهم این است که این کار را هرطور شده، حتا در میهمانی‌ها و روزهای عزا انجام دهید. هدف از این تداوم و پیوستگی این است که متوجه شود مطالعه‌کردنْ مخصوص روزهای معمول نیست؛ بلکه عادتی روزانه است؛

۵. شخصی را برایش برجسته کنید و او را با وعده‌ی تشویق‌های عالی و متفاوتِ آن شخص، همیشه سرحال نگه دارید. این شگرد اضافه بر جنبه‌ی تشویقی‌‌اش، بهره‌گیریِ زیرکانه‌ای است از مَثلِ «مرغ همسایه غاز است»؛ چون تشویق‌های پدرومادر و نزدیکان، پس از مدتی جذابیتشان را از دست می‌دهند. در این موقعیت باید کسی بماند که هم کودک دیربه‌دیر می‌بیندش، هم آن شخص برایش کتاب‌های دل‌کش‌تر و لذت‌بخش‌تر به ارمغان‌ می‌آورَد.

با این سیاست نوعی شرطی‌سازی را اجرا کرده‌اید؛ به‌طوری که ناخواسته این واقعیت در خاطرش تداعی می‌شود که هربار آن شخص را می‌بیند کتابی می‌گیرد و برای این‌که نزد آن شخص سربلند باشد و از جانب او تشویق شود، باید کتابِ قبلی را خوب خوانده باشد. برای این کار کسی را درنظر بگیرید که در کتاب‌خواندن پی‌گیر است و در چشم خانواده و کودک وجهه‌ای علمی و فرهنگی دارد؛

۶. اگر تلفظ درست واژه‌ای را نمی‌دانستید یا از نامی خاص سر در نیاوردید، حتماً به لغت‌نامه‌ها یا دانش‌نامه‌های معتبر رجوع کنید. رجوع به لغت‌نامه نیز خود مسئله‌ی مهمی در رشد زبانی و کلامی آینده‌ی کودکان است. آن‌ها باید به رجوع مداوم به لغت‌نامه‌ها و دانش‌نامه‌ها عادت کنند؛

۷. برای کودک، کتابی کوتاه انتخاب کنید. این‌که کودک ببیند تلاشش نتیجه داده و کتاب پایان یافته است، حس بسیار خوش‌آیندی درَش ایجاد می‌کند. انتخاب کتاب پرحجم بسیار خطرناک است؛ چون احتمال این‌که کودک را از کتاب‌خواندن زده کند زیاد است. نباید کاری کنید که وقتی کودک یاد کتاب و مطالعه می‌افتد، تصویر انبوهی از کتاب‌های حجیم و تمام‌نشدنی در خاطرش شکل بگیرد و خستگی و فرسودگی را در ذهنش تداعی کند؛

سخن آخر این‌که پدرها و مادرها، آن‌چه خواندید خطاب به هر دوی شما بود؛ یعنی هم پدر، هم مادر. تکی عمل‌کردن راه به جایی نمی‌برَد. ببینم چه می‌کنید...!

  • معین پایدار
۲۸
مهر


خوب به اطرافتان نگاه کنید. منظورم در و دیوار و میز و صندلی نیست ها...! مقصودم کسانی‌اند که با آن‌ها در ارتباطید یا آن‌ها را نسبتاً خوب می‌شناسید. آن‌ها را از منظرهای گوناگون می‌توانیم نگاه و دسته‌بندی بکنیم. یکی از منظرهایی که من دیگران را معمولاً از آن می‌بینم، «خبربازی خبرسازی» است. این عنوان را خودم برایشان برگزیده‌ام.

وقتی خوب دقت کنیم، متوجه می‌شویم که اطرافیانمان در هر زمینه‌ای به دو دسته‌ی کلی تقسیم می‌شوند. دسته‌ی اول طبیعتاً بیش‌ترند. این‌ها کسانی‌اند که به خبرها می‌پردازند؛ یعنی مدام یا خبر می‌دهند یا خبر می‌شنوند و معمولاً حرف‌هایشان هم گِرد محور همین خبرها می‌چرخد. این‌ها همان «خبربازان»‌اند. اما این‌ها مگر به چه خبرهایی می‌پردازند؟!

دسته‌ی اول به خبرهایی می‌پردازند که دسته‌ی دوم آن خبرها را می‌سازند. نه این‌که دسته‌ی دوم خبر تهیه بکند ها...، نه؛ دسته‌ی دوم فقط کار خودش را می‌کند. خبرها را همان خبربازها تهیه می‌کنند و به‌اطلاع هم می‌رسانند؛ ولی دسته‌ی دوم که همان «خبرسازان» باشند، با کارهایی که می‌کنند، با طرح‌هایی که به‌اجرا درمی‌آورند، با نوآوری‌هایی که بروز می‌دهند و با شگفتی‌هایی که بر اثر کار منظم یا اندیشه‌ی خلاق می‌آفرینند، برای خبربازها، خواسته یا ناخواسته، خوراک خبری ایجاد می‌کنند.

بله، درحالی‌که خبربازها نشسته‌اند و دارند نزد خودشان، این‌وآن را تحسین یا تقبیح می‌کنند، خبرسازها یا مشغولِ فکرکردن به ایده‌های موردِعلاقه‌شان‌اند، یا در تکاپوی فراهم‌ساختن زندگی مطبوعشان‌اند، یا در حال ایجاد و تقویت رابطه‌هایشان با شخصیت‌های اثرگذارند، یا در صدد آموختن و راه‌انداختن زمینه‌ای جدید برای پیش‌رفت شخصی‌شان‌اند، و در تمام این مدت‌، خبربازها هم‌چنان دارند پیش خودشان، درباره‌ی پندار و گفتار و کردار خبرسازها حرف می‌زنند.

اگر جزو خبرسازانید که هیچ، سرتان سلامت! ولی اگر احتمالاً در دسته‌ی خبربازانید، به‌نظرتان وقتش نرسیده که این جمع راکد و ساکن را ترک بکنید و برای خودتان خبرسازی بشوید؟! اگر می‌خواهید، می‌دانید چه‌طور باید به جرگه‌ی خبرسازان راه باز بکنید؟ اصلاً تا حالا به مسئله‌ای فکر کرده‌اید؟ تا کنون خیالش را در سرتان پرورده‌اید؟ تا الآن با کسی در این باره حرفی زده‌اید؟ اگر جواب همه‌ی این پرسش‌ها «نه» است، کارهای زیر را یکی بعد از آن‌یکی انجام بدهید:

همین اولِ بسمِ‌الله، کاری کنید که از معاشرت با خبربازها دل‌کَنده بشَوید. بعدش بروید و به چندتا از همان خبرسازها زنگ بزنید و قرار ملاقات بگذارید. اگر هم با آن‌ها چندان دوست نیستید، به‌طور جدی باشان طرح رفاقت بریزد. قرار نیست همه‌جا جار بزنید که هدفتان از این کارها چیست. درباره‌ی مقصودتان با کسی حرفی نزنید. رفتار و کردارتان خودْ گویاترین تریبون پندارتان است.

حالا که با دوستان جدیدتان ایاق شدید، چشم و گوش تیز کنید تا از کارشان دقیقاً سر دربیاورید؛ یعنی ببینید به پدیده‌ها چه‌طور نگاه می‌کنند، با مشکل‌ها چه‌طور مواجه می‌شوند، فلان کار را چه‌گونه انجام می‌دهند، بَهمان نقص را چه‌جوری برطرف می‌کنند. درکُل، به‌قول جوان‌های امروزی، بفهمید «فاز»شان چیست. برای این کارها باید تا می‌توانید هم‌راهشان باشید و معاشر همیشگی‌شان بمانید تا خم‌وچم کار دستتان بیاید.

اما این کار اضافه بر این‌که شما را به‌تدریج و خواه‌ناخواه به یک خبرساز بدل می‌کند، به‌احتمال قوی، دو دست‌آورد دیگر هم برایتان خواهد داشت: یکی این‌که اگر آن دوستان خبرسازتان خواستند کاری خبرسازانه را رقم بزنند، شما را هم به هم‌کاری دعوت می‌کنند و دیگر آن‌که از طریق آن‌ها، با خبرسازان دیگری آشنا می‌شوید که چه‌بسا از آن دوستانِ خبرسازتان هم بسیار خبرسازتر باشند و خبرسازانه‌تر عمل بکنند.

شنیده‌اید که می‌گویند «پولْ پول می‌آورَد؟» و ممکن است این را به موضوع‌های دیگری هم تعمیم بدهند و مثلاً بگویند: «فقرْ فقر می‌آورَد»، «خوابْ خواب می‌آورَد»، «قدرت قدرت می‌آورَد» و... . انصافاً همین‌طور نیست؟! حالا می‌خواهم بگویم که «خبرسازی هم خبرسازی می‌آورَد!» شاید الآن این را راحت بپذیرید؛ ولی زمانی آن‌ را درک می‌کنید که از خبربازها هرچه دورتر و دورتر و به خبرسازها هرچه نزدیک‌تر و نزدیک‌تر شده باشید.       

  • معین پایدار