معین‌نامک

آری، به‌اتقاق جهان می‌توان گرفت!

معین‌نامک

آری، به‌اتقاق جهان می‌توان گرفت!

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اندیشه» ثبت شده است

۲۱
فروردين

دختر متفکر


از دخترداییِ نه‌ساله‌ام که بسیار هم باهوش و زیرک است می‌پرسم: «شیش‌تا چاهارده‌تا؟» می‌خندد و سرسری می‌گوید: «شیش‌تا چاهارده‌تا... یعنی باید چی‌کارش کنم؟ جمع یا ضرب یا تقسیم؟» مکث می‌کنم تا بیش‌تر فرصت داشته باشد. دوباره می‌گویم: «شیش‌تا چاهارده‌تا» و این‌بار روی «تا» تأکید می‌کنم. باز هم همان‌ها را تکرار می‌کند و بعد می‌گوید: «بیست‌تا». رو به سویش می‌کنم و می‌گویم: «اون‌وقت شیش به‌اضافه‌ی چاهارده میشه چند؟» با حالتی که معلوم نیست منظورم را متوجه شده یا نه، دوباره می‌خندد و می‌گوید: «خب میشه بیست‌تا»، و بلافاصله برای این‌که قضیه را تمام کند، به تلفن نصب‌شده روی دیوار اشاره می‌کند و می‌گوید: «این چیه؟ تلفنه یا آیفونه؟» می‌گویم: «خب جفتش یکیه دیگه، فرقی که نمیکنه.» چندباره می‌خندد و می‌گوید: «چه‌طور فرقی نمیکنه؟! تلفن یه چیزه، آیفون یه چیز دیگه‌ست» افلاطون‌وار می‌گویم: «وقتی شیش‌تا چاهارده‌تا و شیش به‌اضافه‌ی چاهارده با هم فرقی ندارن، این دوتا هم با هم فرقی ندارن.»


آخرسر برای این‌که ببیند خودم چندمَرده حلاجم، می‌رود ماشین‌حساب را می‌آورد و هفت‌هشت‌تا ضرب ازم می‌پرسد. همه را فوراً جواب می‌دهم و از سرعت و دقتم تعجب می‌کند. گمان می‌کند چون اعداد ضرب‌هایش بزرگ‌اند، لابد محاسبه‌ی جوابشان هم سخت است، اما ضرب‌هایی را می‌پرسد که حساب چندانی نمی‌خواهند؛ مثلاً ۱۲×۱۲ یا ۸×۱۱ یا ۱۳×۱۰. بعد که رویش کم می‌شود و اصطلاحاً می‌فهمد که علی‌آباد هم برای خودش شهری است، با همان ماشین‌حساب شش‌تا چهارده‌تا را حساب می‌کند و می‌گوید: «میشه هشتادوچاهار». از این کارش می‌فهمم که معنای شش‌تا چهارده‌تا را همان موقع هم فهمیده بوده، ولی حالِ فکرکردن نداشته و خواسته است، به‌قول جوان‌های امروزی یک‌جوری بپیچاند!


غالباً، اولین واکنشم هنگام مواجهه با بچه‌های فامیل کارهایی از همین دست است. یا کتابی دستشان می‌دهم و روخوانی‌شان را می‌سنجم، یا ازشان معماهای ریاضی‌طور می‌پرسم، یا به‌شان شطرنج می‌آموزم و باشان شطرنج بازی می‌کنم، و در همه‌ی این‌ها کلاً می‌کوشم تا کاری کنم که مجبور شوند فکر کنند. اما هر بار، کارشان یک چیز است: طفره و طفره و طفره. این نسل‌های جدیدتر انگار حال فکرکردن ندارند. شاید هم بر اثر هم‌آمیزی با دیجیتالیجات، مدل فکری‌شان عوض شده است‌. اگر فکر می‌کردند ولی نمی‌توانستند به سؤالم جواب درست بدهند، باکم نبود، اما شانه‌‌خالی‌کردن از فکرکردن واقعاً خطرناک و ترس‌ناک است. به‌نظرم ما مردم ایران، به‌جز رفتارهای عاطفه‌زده که تا فرق سر درش فرورفته‌ایم، از دو مشکل دیگر هم به‌شدت رنج می‌بریم، هرچند که خودمان این درد را حس نکنیم: یکی نداشتن تفکر انتقادی، و دیگری نداشتن تفکر راه‌بردی، و تا این سه مشکل را حل نکنیم، حتا اگر زیر لوای ولای خودِ خدا هم برویم، در زندگی روی خوش نمی‌بینیم.


  • معین پایدار
۲۸
مهر


خوب به اطرافتان نگاه کنید. منظورم در و دیوار و میز و صندلی نیست ها...! مقصودم کسانی‌اند که با آن‌ها در ارتباطید یا آن‌ها را نسبتاً خوب می‌شناسید. آن‌ها را از منظرهای گوناگون می‌توانیم نگاه و دسته‌بندی بکنیم. یکی از منظرهایی که من دیگران را معمولاً از آن می‌بینم، «خبربازی خبرسازی» است. این عنوان را خودم برایشان برگزیده‌ام.

وقتی خوب دقت کنیم، متوجه می‌شویم که اطرافیانمان در هر زمینه‌ای به دو دسته‌ی کلی تقسیم می‌شوند. دسته‌ی اول طبیعتاً بیش‌ترند. این‌ها کسانی‌اند که به خبرها می‌پردازند؛ یعنی مدام یا خبر می‌دهند یا خبر می‌شنوند و معمولاً حرف‌هایشان هم گِرد محور همین خبرها می‌چرخد. این‌ها همان «خبربازان»‌اند. اما این‌ها مگر به چه خبرهایی می‌پردازند؟!

دسته‌ی اول به خبرهایی می‌پردازند که دسته‌ی دوم آن خبرها را می‌سازند. نه این‌که دسته‌ی دوم خبر تهیه بکند ها...، نه؛ دسته‌ی دوم فقط کار خودش را می‌کند. خبرها را همان خبربازها تهیه می‌کنند و به‌اطلاع هم می‌رسانند؛ ولی دسته‌ی دوم که همان «خبرسازان» باشند، با کارهایی که می‌کنند، با طرح‌هایی که به‌اجرا درمی‌آورند، با نوآوری‌هایی که بروز می‌دهند و با شگفتی‌هایی که بر اثر کار منظم یا اندیشه‌ی خلاق می‌آفرینند، برای خبربازها، خواسته یا ناخواسته، خوراک خبری ایجاد می‌کنند.

بله، درحالی‌که خبربازها نشسته‌اند و دارند نزد خودشان، این‌وآن را تحسین یا تقبیح می‌کنند، خبرسازها یا مشغولِ فکرکردن به ایده‌های موردِعلاقه‌شان‌اند، یا در تکاپوی فراهم‌ساختن زندگی مطبوعشان‌اند، یا در حال ایجاد و تقویت رابطه‌هایشان با شخصیت‌های اثرگذارند، یا در صدد آموختن و راه‌انداختن زمینه‌ای جدید برای پیش‌رفت شخصی‌شان‌اند، و در تمام این مدت‌، خبربازها هم‌چنان دارند پیش خودشان، درباره‌ی پندار و گفتار و کردار خبرسازها حرف می‌زنند.

اگر جزو خبرسازانید که هیچ، سرتان سلامت! ولی اگر احتمالاً در دسته‌ی خبربازانید، به‌نظرتان وقتش نرسیده که این جمع راکد و ساکن را ترک بکنید و برای خودتان خبرسازی بشوید؟! اگر می‌خواهید، می‌دانید چه‌طور باید به جرگه‌ی خبرسازان راه باز بکنید؟ اصلاً تا حالا به مسئله‌ای فکر کرده‌اید؟ تا کنون خیالش را در سرتان پرورده‌اید؟ تا الآن با کسی در این باره حرفی زده‌اید؟ اگر جواب همه‌ی این پرسش‌ها «نه» است، کارهای زیر را یکی بعد از آن‌یکی انجام بدهید:

همین اولِ بسمِ‌الله، کاری کنید که از معاشرت با خبربازها دل‌کَنده بشَوید. بعدش بروید و به چندتا از همان خبرسازها زنگ بزنید و قرار ملاقات بگذارید. اگر هم با آن‌ها چندان دوست نیستید، به‌طور جدی باشان طرح رفاقت بریزد. قرار نیست همه‌جا جار بزنید که هدفتان از این کارها چیست. درباره‌ی مقصودتان با کسی حرفی نزنید. رفتار و کردارتان خودْ گویاترین تریبون پندارتان است.

حالا که با دوستان جدیدتان ایاق شدید، چشم و گوش تیز کنید تا از کارشان دقیقاً سر دربیاورید؛ یعنی ببینید به پدیده‌ها چه‌طور نگاه می‌کنند، با مشکل‌ها چه‌طور مواجه می‌شوند، فلان کار را چه‌گونه انجام می‌دهند، بَهمان نقص را چه‌جوری برطرف می‌کنند. درکُل، به‌قول جوان‌های امروزی، بفهمید «فاز»شان چیست. برای این کارها باید تا می‌توانید هم‌راهشان باشید و معاشر همیشگی‌شان بمانید تا خم‌وچم کار دستتان بیاید.

اما این کار اضافه بر این‌که شما را به‌تدریج و خواه‌ناخواه به یک خبرساز بدل می‌کند، به‌احتمال قوی، دو دست‌آورد دیگر هم برایتان خواهد داشت: یکی این‌که اگر آن دوستان خبرسازتان خواستند کاری خبرسازانه را رقم بزنند، شما را هم به هم‌کاری دعوت می‌کنند و دیگر آن‌که از طریق آن‌ها، با خبرسازان دیگری آشنا می‌شوید که چه‌بسا از آن دوستانِ خبرسازتان هم بسیار خبرسازتر باشند و خبرسازانه‌تر عمل بکنند.

شنیده‌اید که می‌گویند «پولْ پول می‌آورَد؟» و ممکن است این را به موضوع‌های دیگری هم تعمیم بدهند و مثلاً بگویند: «فقرْ فقر می‌آورَد»، «خوابْ خواب می‌آورَد»، «قدرت قدرت می‌آورَد» و... . انصافاً همین‌طور نیست؟! حالا می‌خواهم بگویم که «خبرسازی هم خبرسازی می‌آورَد!» شاید الآن این را راحت بپذیرید؛ ولی زمانی آن‌ را درک می‌کنید که از خبربازها هرچه دورتر و دورتر و به خبرسازها هرچه نزدیک‌تر و نزدیک‌تر شده باشید.       

  • معین پایدار