معین‌نامک

آری، به‌اتقاق جهان می‌توان گرفت!

معین‌نامک

آری، به‌اتقاق جهان می‌توان گرفت!

بیمِ مُدام از کارِ ناتمام

جمعه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۰۶ ب.ظ

من هم می‌ترسم. تو هم می‌ترسی. او هم می‌ترسید. اصلاً همه‌ می‌ترسند. کاملاً هم طبیعی است. بیم از شروع‌کردن کارها و ترس از ناتمام‌ماندن آن‌ها را می‌گویم‌. بزرگ‌ترین نویسنده‌ها و مترجم‌ها هم وقتی باشان مصاحبه می‌شود، به همین واقعیت اذعان می‌کنند؛ ولی ما چون فقط اثرهای به‌ثمررسیده‌ی آن‌ها را می‌بینیم، گمان می‌کنیم هیچ کارِ نافرجامی ندارند. البته ناگفته نمانَد که این گمان ما، یک سرچشمه‌ی دیگر هم دارد: مرغ هم‌سایه غاز است!

هیچ هراسی بی‌ریشه نیست. ریشه‌ی این واهمه‌ی ما هم به‌احتمال قوی، در تجربه‌های ما از کارهای ناتمام و طرح‌های نافرجام ما است. حسِ ناخوش‌آیندِ این تجربه‌ها به‌قدری در ذهن ما رخنه کرده‌ است که به‌محض این‌که به فکر اجرای طرحی یا انجام کاری می‌افتیم، سروکله‌ی این حس ناخوش‌آیند در ذهنمان پیدا می‌شود و تجربه‌ی ناکامی‌مان را یادآوری می‌کند.

این علت کلی و مشترکِ همه‌ی ترس‌های ما از آغازیدن‌ها است. اما برای من، افزون بر این علت، سبب‌های دیگری هم خودنمایی می‌کنند. مثلاً چون من آدم نسبتاً باوسواس و اسلوب‌مداری‌ام، عادت دارم که برای همه‌ی کارهایم، چه مهم، چه نامهم، طرحی سنجیده و طرزی آزموده بیندیشم. این کار را هم می‌کنم؛ ولی وقتی می‌خواهم ایده‌ام را اجرا بکنم، دستم می‌لرزد و هول برم می‌دارد که نکند نتوانم مطابق روند دل‌خواهم پیش بروم و مجبور بشوم نظم کاری‌ام را به‌هم بزنم!

بعضی وقت‌ها هم بسیاری از ما، می‌ترسیم که کاری را اول با شوق آغاز بکنیم، ولی بعد برایمان کسالت‌بار بشود و از آن دل‌زده بشویم و نیمه‌کاره رهایش بکنیم. بله، این بیم هم انگار به‌جا است؛ اما مثل قصاص قبل از جنایت است. آخَر اگر قرار باشد به‌صِرفِ احتمال‌ها زندگی بکنیم و پیش‌پیش بر اساس آن‌ها عمل بکنیم، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. اصلاً اگر بخواهیم از مخاطره‌های صِرفاً ممکن و نه لزوماً موجود بگریزیم، دیگر هیچ کاری نباید انجام بدهیم و آن‌قدر ساکن و ساکت بمانیم تا کپک بزنیم.

درد را گفتم، درمان را نیز بگویم. علت اول که مغلطه است؛ یعنی این‌که چون قبلاً کارهای ناتمام زیادی داشته‌ایم، الزاماً این کارمان هم ناتمام نخواهد ماند. علت دوم، همان علت اَمثالِ من هم چاره دارد: از یکی‌دو هفته قبل از آغاز آن کار، روند مطبوعم را اجرا می‌کنم تا هم کارم را پیش بیندازم، هم مشکل‌های احتمالیِ آینده را تجربه بکنم و برایشان گزیری بیابم. علت سوم هم سر دراز دارد و برای همین، تدبیرش هم بلند است؛ ولی من این‌جا به برشمردن دو راهِ‌حل کلی و عملی در این زمینه، بسنده می‌کنم. برای ملموس‌تر‌شدن راه‌کارها، حوزه‌ی خاصی را نشانه می‌روم و مثلاً ترجمه‌کردن را انتخاب می‌کنم:

۱. تعهد حوصله می‌آورد و علاقه می‌سازد. تعهد را اولْ با کاری دل‌چسب تمرین بکنید. هرقدر هم که بی‌حوصله باشید، وقتی وارد کار می‌شوید و احساس می‌کنید که باید به تعهدتان عمل کنید، کار هم برایتان دل‌خواه‌تر می‌شود و دیگر از آن دل‌زده نمی‌شوید. البته سهم تعهدیِ روزانه‌تان را مقدار معقولی در نظر بگیرید؛ مثلاً سه صفحه در روز‌ یا حتی کمی کم‌تر. این کار به‌تدریج موجب تقویت انضباط فردی می‌شود و عادت به ترجمه‌کردن را در شما نهادینه می‌کند؛

۲. کلاً، ما زنده‌ به جَوّیم؛ هم‌چنان‌که ماهی زنده به آب است. هرقدر جوِّ چیزی سنگین‌تر باشد، حس و ذوقمان هم برای انجام کارهای مربوط به همان چیز قوی‌تر است. پس خودتان را در جوّ ترجمه قرار بدهید و از آن جو بیرون نیایید. یک راه مؤثرش  این است که درباره‌ی مترجم‌ها بخوانید. دقت کردید؟ درباره‌ی «مترجم»‌ها، نه «ترجمه»‌ها. متنی که درباره‌ی آن‌ها می‌خوانید، حتا اگر داستان هم نباشد، خودبه‌خود، به ‌گونه‌ای هم‌ذات‌پنداری با شخصیت آن نوشته که همان مترجم باشد می‌رسید و ناخودآگاه، دلتان لک می‌زند برای ترجمانیدن!

راه دیگرش هم جَومحور است. کانالی یا وب‌گاهی مختص ترجمه‌های خودتان بسازید و هرروز یا یک‌روزدرمیان، تکه‌ای از ترجمه‌ی کتاب یا مقاله‌ای را که در دستِ ترجمه دارید، به‌عنوان نمونه‌ی ترجمه‌، در آن هم‌رسانی کنید و از این‌وآن نظر بخواهید. نگران تعداد مخاطبان وب‌گاه یا کانالتان هم نباشید؛ تعدادشان اصلاً مهم نیست؛ چون هدفتان چیز دیگری است. ضمن این‌که امروزه با ازدیادِ وب‌گاه‌های اینترنتی و کانال‌های تلگرامی، کم‌بودن بینندگان آن‌ها کاملاً طبیعی است. البته هنوز سخن‌شناس‌ها سره را از ناسره تمیز می‌دهند و ناب‌ها را می‌یابند؛ بنابراین، سرانجام و البته کم‌کم، مخاطبانتان غربال می‌شوند و مخاطبان پَروپاقرص به وصال آن می‌شتابند.  

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی