چپدست
امروز، سیزدهم آگوست، روز جهانی چپدستها است. با خودم اندیشیدم چه بنویسم که هم حق چپدستیام را بهجا آورده باشم، هم آنچه مینویسم با منِ مثلاً زبانشناسِ بهاصطلاح واژهگزین سازگار باشد؟ این شد که این فکرِ بفهمینفهمی بکر، سر باز کرد و بر آن شدم وجیزهای بنویسم. معمول است که وقتی زبانگر به پدیدهای برمیخورد، نخست، وجه زبانی آن را میجوید. من هم چنین کردم و با رویکردی خاص، نمودهای زبانی این قضیه را بهاجمال بررسیدم.
چندان اهل نالیدن و غمبادگرفتن نیستم؛ ولی بهنظرم آمد این چپپرهیزی و شاید چپگریزی و شاید هم حتی چپستیزی، خلاف پنداشتم، آنچنان نوپا و بیریشه هم نیست؛ اژدهای هفتسری است برای خودش؛ گوَنوار، در بستر ذهن ریشه دوانده و عشَقهوش، گرد اندیشه ساقه پیچانده.
لفظ «چپ» که میآید، هرچه مفهومِ بد و ناپسند است، پشتبندش سرازیر میشود. نمونههایش چنان عیان و فراواناند که حتی نگاهی سرسری، درستی این ادعا را گواهی میدهد. میگویید نه؟ اینها نمونهاش:
۱. طوری چپچپ نگاهم میکنی، انگار گناه کبیره کردهام؛
۲. کامیونتان چپ کرده و همۀ بارش ضایع شده؛
۳. به حرفهایش اعتنا نکن: چپکی میگوید؛
۴. هر کاریاش میکنیم ساز مخالف میزند؛ انگار امروز از دندۀ چپش بلند شده؛
۵. هان؟ چهات شده؟ از وقتی ازم پول قرض گرفتهای، تا میبینمت خودت را به کوچۀ علیچپ میزنی؛
۶. سرِ ارثومیراث با هم چپ افتادهاند؛
۷. خواب دیده شوهرش در راه هلاک شده. یکی نیست بهاش بگوید خواب زن چپ است؛
۸. ریشهایت را چپهتراش نکن، مگر میخواهی لولو بشوی؟
۹. یکی هم نیست به این چپچُس الدنگ بگوید تو را که دوتا را چهارتا میبینی، به سرشماری چه.
بسیار خوب! هیچ آدم باانصافی نمیتواند بگوید اینها مفهومهایی خوب و پسندیدهاند. آن جاهایی هم که ناپسندیاش هویدا نیست، گونهای خلافِ روالِ معمول بودن درش نهفته است. تازه کجایش را دیدهاید؟ این یک طرف قضیه بود. داستان وقتی آبوتابدارتر میشود که آن طرف قضیه را هم نشانتان بدهم. این تبعیض به همینجا ختم نمیشود و هرچه مفهوم خوب و پسندیده است، پشت «راست» انباشته میشود. اگر باز هم میخواهید نه بگویید، این بار هم چشم باز کنید و ببینید تا چشمانتان گرد شوند:
۱. انگار راستراستکی باید از این شهر برویم!
۲. راست و پوستکنده بگو ببینم چه گندی بالا آوردهای؟
۳. آب در دلت تکان نخورد؛ همۀ کارها را خودم راستوریس میکنم؛
۴. اگر راستوحسینی میگفتیم چه نیتی داریم خیلی بهتر میبود.
در همۀ این نمونهها مفهوم صداقت و حقیقت جلوهگر است.
اینها همه بهکنار. دامنۀ چپستیزی گستردهتر از اینها است. در فارسی افغانستانی، «چپدادن» بهمعنای «فریبدادن» است. «چپ» در ترکی هم «دروغ» معنا میدهد. باز هم اگر همچنان دوبهشکید، این دیپار از کلیله و دمنه، تیر خلاص است بر انگاشت شکآلودهتان:
هر گشادهابرو که چشم راستِ او از چپ خُردتر باشد با اختلاج دایم...ذات ناپاک او مجمع فساد و مکر و منبع فجور و غدر باشد.
حال، هرچه این واژه و مفهومهای پیوسته با آن، بدشگون و ناهمایون انگاشته میشود، واژۀ متضادش، «راست»، مطلوب و مطبوع پنداشته میشود. این نهتنها در فارسی و زبانهای ایرانی، بلکه انگار در شاخۀ هندواروپایی روا است. بهگواه محمد حسندوست، در انگلیسی و لاتینی و آلمانی کهن و ایرلندی کهن معادلِ راست، بهمعنای «راست و درست» آمده است. میبینید؟ راست و درست؛ همهجا در کنار هم.
این چپبدپنداری و راستخوبانگاری، از کجا ریشه میگیرد؟! چرا پیشینیان و همچنان امروزیان و احتمالاً پسینیان چپ را نابهنجار میدانسته و همچنان میدانند و احتمالاً خواهند دانست؟ راستدستها، چرا اینقدر چپکی فکر میکنید؟! چرا با چپدستها چپ افتادهاید و چپچپ نگاهمان میکنید؟! این هم گلایۀ ما از شما. حالا از ما گفتن بود و از شما خود را به کوچۀ علی چپ زدن!
معین پایدار
۲۲مرداد۱۳۹۶
- ۹۶/۰۵/۲۷