خوب به اطرافتان نگاه کنید. منظورم در و دیوار و میز و صندلی نیست ها...! مقصودم کسانیاند که با آنها در ارتباطید یا آنها را نسبتاً خوب میشناسید. آنها را از منظرهای گوناگون میتوانیم نگاه و دستهبندی بکنیم. یکی از منظرهایی که من دیگران را معمولاً از آن میبینم، «خبربازی خبرسازی» است. این عنوان را خودم برایشان برگزیدهام.
وقتی خوب دقت کنیم، متوجه میشویم که اطرافیانمان در هر زمینهای به دو دستهی کلی تقسیم میشوند. دستهی اول طبیعتاً بیشترند. اینها کسانیاند که به خبرها میپردازند؛ یعنی مدام یا خبر میدهند یا خبر میشنوند و معمولاً حرفهایشان هم گِرد محور همین خبرها میچرخد. اینها همان «خبربازان»اند. اما اینها مگر به چه خبرهایی میپردازند؟!
دستهی اول به خبرهایی میپردازند که دستهی دوم آن خبرها را میسازند. نه اینکه دستهی دوم خبر تهیه بکند ها...، نه؛ دستهی دوم فقط کار خودش را میکند. خبرها را همان خبربازها تهیه میکنند و بهاطلاع هم میرسانند؛ ولی دستهی دوم که همان «خبرسازان» باشند، با کارهایی که میکنند، با طرحهایی که بهاجرا درمیآورند، با نوآوریهایی که بروز میدهند و با شگفتیهایی که بر اثر کار منظم یا اندیشهی خلاق میآفرینند، برای خبربازها، خواسته یا ناخواسته، خوراک خبری ایجاد میکنند.
بله، درحالیکه خبربازها نشستهاند و دارند نزد خودشان، اینوآن را تحسین یا تقبیح میکنند، خبرسازها یا مشغولِ فکرکردن به ایدههای موردِعلاقهشاناند، یا در تکاپوی فراهمساختن زندگی مطبوعشاناند، یا در حال ایجاد و تقویت رابطههایشان با شخصیتهای اثرگذارند، یا در صدد آموختن و راهانداختن زمینهای جدید برای پیشرفت شخصیشاناند، و در تمام این مدت، خبربازها همچنان دارند پیش خودشان، دربارهی پندار و گفتار و کردار خبرسازها حرف میزنند.
اگر جزو خبرسازانید که هیچ، سرتان سلامت! ولی اگر احتمالاً در دستهی خبربازانید، بهنظرتان وقتش نرسیده که این جمع راکد و ساکن را ترک بکنید و برای خودتان خبرسازی بشوید؟! اگر میخواهید، میدانید چهطور باید به جرگهی خبرسازان راه باز بکنید؟ اصلاً تا حالا به مسئلهای فکر کردهاید؟ تا کنون خیالش را در سرتان پروردهاید؟ تا الآن با کسی در این باره حرفی زدهاید؟ اگر جواب همهی این پرسشها «نه» است، کارهای زیر را یکی بعد از آنیکی انجام بدهید:
همین اولِ بسمِالله، کاری کنید که از معاشرت با خبربازها دلکَنده بشَوید. بعدش بروید و به چندتا از همان خبرسازها زنگ بزنید و قرار ملاقات بگذارید. اگر هم با آنها چندان دوست نیستید، بهطور جدی باشان طرح رفاقت بریزد. قرار نیست همهجا جار بزنید که هدفتان از این کارها چیست. دربارهی مقصودتان با کسی حرفی نزنید. رفتار و کردارتان خودْ گویاترین تریبون پندارتان است.
حالا که با دوستان جدیدتان ایاق شدید، چشم و گوش تیز کنید تا از کارشان دقیقاً سر دربیاورید؛ یعنی ببینید به پدیدهها چهطور نگاه میکنند، با مشکلها چهطور مواجه میشوند، فلان کار را چهگونه انجام میدهند، بَهمان نقص را چهجوری برطرف میکنند. درکُل، بهقول جوانهای امروزی، بفهمید «فاز»شان چیست. برای این کارها باید تا میتوانید همراهشان باشید و معاشر همیشگیشان بمانید تا خموچم کار دستتان بیاید.
اما این کار اضافه بر اینکه شما را بهتدریج و خواهناخواه به یک خبرساز بدل میکند، بهاحتمال قوی، دو دستآورد دیگر هم برایتان خواهد داشت: یکی اینکه اگر آن دوستان خبرسازتان خواستند کاری خبرسازانه را رقم بزنند، شما را هم به همکاری دعوت میکنند و دیگر آنکه از طریق آنها، با خبرسازان دیگری آشنا میشوید که چهبسا از آن دوستانِ خبرسازتان هم بسیار خبرسازتر باشند و خبرسازانهتر عمل بکنند.
شنیدهاید که میگویند «پولْ پول میآورَد؟» و ممکن است این را به موضوعهای دیگری هم تعمیم بدهند و مثلاً بگویند: «فقرْ فقر میآورَد»، «خوابْ خواب میآورَد»، «قدرت قدرت میآورَد» و... . انصافاً همینطور نیست؟! حالا میخواهم بگویم که «خبرسازی هم خبرسازی میآورَد!» شاید الآن این را راحت بپذیرید؛ ولی زمانی آن را درک میکنید که از خبربازها هرچه دورتر و دورتر و به خبرسازها هرچه نزدیکتر و نزدیکتر شده باشید.